سقوط اسد یعنی شکست ایران؟ | آن همه پول و خون کجا رفت؟
رویداد۲۴| با وجود روابط صمیمانه ایران با دولت سوریه و حضور مستشاران ایرانی در این کشور، گمان میرود که در تحولات اخیر نیز ایران با جدیت بیشتری ورود کرده و اجازه ندهد بشار اسد به این راحتی سقوط کند. آنچه در دو هفته اخیر اتفاق افتاد، اما همه را شوکه کرد. از همین رو شاهد طرح یک سوال مهم هستیم؛ آیا سقوط اسد به معنی شکست سیاستهای ایران در سوریه است؟ آن همه پولی که دوازده، سیزده سال گذشته خرج شد یا آن همه خونی که شهدای مدافع حرم دادند، هدر رفت؟
هدر نرفت
رسانههای اصولگرا در روزهای اخیر با جدیت سعی در پاسخ منفی به این سوالات دارند.
مثلا «کیهان» دیروز ضمن این که این سوالات را شبهانی که «از سوی محافل رسانهای غربگرا و پادوهای رسانهای جبهه غربی و عبری بازنشر میشود» دانسته بود، نوشت: «هزینههای ایران در سوریه هیچگاه هدر نرفته است. چرا که چند سال قبل خطر داعش را در کنار مرزهای خود احساس کردیم. در نتیجه هزینه دفع خطر داعش، تاکنون برای ایران امنیت به ارمغان آورده است و اگر این هزینه نمیشد معلوم نبود الان شرایط به چه شکلی بود.»
این روزنامه در شماره امروز خود نیز نوشته: «شهدای عزیز ما با خدای خود معامله کرده و در صحنه آزمایش الهی پیروز و برنده واقعی میدان شدند و به فوز عظیم شهادت نائل و به اجر و مزد خود رسیدند و خون مقدسشان هیچگاه هدر نمیرود.»
خونهایی که جاری است
روزنامه همشهری نیز در یادداشتی به قلم محسن مهدیان ابتدا سوال کنندگان را زیر سوال برده و بعد سعی در توضیح این نکته کرده که سیاستهای ایران در سوریه اشتباه نبوده است.
مهدیان نوشته: «پس از سقوط سوریه یک ادعا از سوی ۳ گروه مطرح شده است و آن اینکه سقوط اسد یعنی شکست سیاستهای ایران در سوریه.
گروه اول براندازها هستند. تکلیف دسته اول روشن است؛ مواجب میگیرند تا بگویند روز، شب است. دسته دوم جمعی از غربزدههای داخلی هستند؛ میگویند سقوط سوریه یعنی محاسبات غلط ما در گذشته. به تصورشان امروز غرب در سوریه پیروز میدان است و معتقدند از همان ابتدا باید با برنده میبستیم و به اشتباه هزینه کردیم. اما دسته سوم جمعی از متدینین هستند؛ کسانی که میگویند سقوط سوریه و بازگشت تروریستها یعنی هدر رفتن خون شهدای مدافع حرم.»
او با تاکید بر اینکه «مهمترین ثمره خون شهدای مدافع حرم حفظ امنیت ملی، خاک و نوامیس کشور بود» نوشته: «سوریه همواره محل درگیری کردها، ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی بوده است. ورود ایران به سوریه باعث شد موازنه قدرت در سوریه و بلکه منطقه بههم بخورد. این موضوع عمق راهبردی ما در منطقه را تقویت و از نفوذ بیشتر آمریکا جلوگیری کرد. در آن مقطع محور واشنگتن – تلآویو سعی در اجراییسازی نقشه خاورمیانه بزرگ داشتند که با نقشآفرینی ایران، ناکام ماندند.... سوریه نقطه استراتژیک اتصال ایران به مدیترانه و غرب آسیا بود. بنادر سوریه از این جهت یک فرصت استثنایی برای ایران محسوب میشد تا نفت، گاز و کالای خود را به اروپا صادر کند و از سوی دیگر بتواند از طریق سوریه و با تهاتر کالا بخشی از تحریمهای ظالمانه غرب را دور بزند. صادرات نفت ایران به سوریه و ساخت نیروگاه گازی و برقی و اکتشافات و بهرهبرداری نفتی در سوریه که همه این موارد طی سالهای گذشته به قرارداد میان ۲ کشور تبدیل شده بود، ثمره حضور مستشاری ایران در سوریه بود. همه این فرصتها متکی به حضور اسد در قدرت بود.»
وی همچنین نوشته: «گر شرارت رژیم صهیونیستی در همان سالها از طریق حضور ایران در سوریه کنترل نمیشد، نهتنها محور مقاومت قدرت نمیگرفت، بلکه امنیت ایران نیز به خطر میافتاد.
همه این موارد به غیراز ماموریت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که با دعوت دولت سوریه زمینه تحقق پیدا کرد و از حفظ حرمین شریف تا دفاع از مظلوم و ایستادن مقابل غاصب را در بر میگرفت.
خلاصه اینکه؛ برکت خون شهدای مدافع حرم جاری است و از همان برکت است که امروز درباره ثمرات حضور مستشاری ایران حرف میزنیم وگرنه باید از پشیمانی درباره یک غفلت بزرگ تاریخی مینوشتیم.»
بهتر است بپرسیم ...
روزنامه وطن امروز، اما سوال را با سوال جواب داده و نوشته: «سوال بهتر آن است که بپرسیم: اگر ایران به سوریه نمیرفت، هزینه حوادث دومینووار بعدی برای توسعه و امنیت ملی ایران چقدر بود؟ هزینه سقوط ۱۳ سال پیش بشار، هزینه تکثیر و تجهیز ۱۳ ساله تروریستها در سوریه و عراق، هزینه روی کار آمدن مهره سیاسی مطلوب غرب در سوریه و تبدیل بهترین حامی سیاسی - امنیتی در منطقه به اصلیترین مخالف منطقهای، هزینه قطع دست ایران از پروژههای عمرانی و اقتصادی و عدم دسترسی ارتباطی ایران به مدیترانه و لبنان چقدر بود؟ هزینه توسعه تهدیدات داعش و تبدیل آن به یک دشمن بیقاعده یا اسرائیل دوم که به سوی مرزهای ایران میآمد، با چه میزان خرج جبران میشد؟ به معنای بهتر، اگر ۵۰۰۰ شهید مدافع حرم، جان گرانمایهشان را اهدای تشکیل محور مقاومت و حفظ سوریه و حرمهای شریف نمیکردند، چندصد هزار ایرانی باید در تهران، اصفهان، تبریز، کرمانشاه، خوزستان و خراسان، در حملات تروریستی این دولت منحوس تروریستی از بین میرفتند؟»
توجیه شکست از شکست بدتر است
در رسانههای اصلاحطلب، اما به شکل واقعبینانهتری با سوالاتی که بعد از سقوط اسد طرح شده، برخورد میشود. مثالش همین یادداشت امروز عباس عبدی که نوشته: شکست خود شکستی سختتر است.
عباس عبدی این سوال که آیا سیاستهای ایران در سوریه شکست خورد را نامتعارف خوانده و تاکید کرده باید معیارهایی را در نظر گفت. او در شرح این معیارها به اهداف، کارایی به معنی تناسب هزینهها و دستاوردها، نظر افکار عمومی و پایداری نتایج اشاره کرده است.
عبدی با اشاره به اینکه درباره دو معیار نخست نمیتوانیم قضاوت کنیم، چون اطلاعات کافی نداریم، درباره نظر افکار عمومی درباره سیاستهای ایران در سوریه نوشته: «ظاهرا درباره سوریه چنین است از ابتدا هم حمایت فراگیری از ماجرا نبود.»
او درباره پایداری نتایج نیز نوشته: «ایران در ابتدا به اهداف خود در سوریه رسید ولی واقعیت نشان داد که این نتایج پایدار نبود؛ لذا آن اندازه آنجا ماند تا حکومت اسد پایان یافت. روشن است که پایداری اهمیت دارد. وزنه را بالای سر بردن اگر نتوان آن را برای لحظات متعارفی حفظ و مهار کرد، پذیرفته نیست.»
عبدی با اشاره به اینکه «به همه اینها باید سازگاری نتایج با تحولات روز و نیز شفافیت و پاسخگویی آنها را هم درنظر گرفت» نوشت: «نکته مهم این است که شکست جزیی از تصمیمات ما در زندگی است، ولی به طور جدی باید میان تصمیمات فردی و جمعی تمایز گذاشت. افراد به صفت فردی میتوانند هر هدفی را با هر درجه ریسکی انتخاب و دنبال کنند. تا حدی که خیر و شر آن متوجه خودشان میشود ولی در مقام جمعی باید به گونه دیگری عمل کرد. باید از تعیین هر هدفی که مرتبط با خیر عمومی نیست پرهیز کرد. باید ریسک سیاستها را بهشدت کم کرد و محافظهکارانه تصمیم گرفت. باید راههای برگشت از سیاست را بازگذاشت. اینگونه تصمیمات را باید حتیالمقدور به صورت شفاف و از طریق گفتگو و تفاهم اتخاذ کرد.»
وی در پایان تاکید کرد: «مهمتر از همه اینها درسآموزی از شکست است. انسان گریزی از شکست ندارد، تنها راه غلبه نسبی بر شکست، درسآموزی از آن است. اگر قرار باشد که شکست را توجیه کنیم و تمام معیارهای بالا را وارونه کنیم این یک شکست جدیدی بدتر از شکست اصلی است.»